شبگرد تنها

روزگار یک شبگرد

شبگرد تنها

روزگار یک شبگرد

شبگرد تنها

از مرگ تو جز درد مگر می ماند، جز واژه ی برگرد مگر می ماند

این ها همه کم لطفی دنیاست عزیز، این شهر مرا با تو نمی خواست عزیز

دیوانه ام،از دست خودم سیر شدم، با هر کس همنام تو درگیر شدم

ای تُف به جهان تا ابد غم بودن، ای مرگ بر این ساعت بی هم بودن

بایگانی
آخرین مطالب
پیوندها

خط خطی 1

جایی برای خط خطی های ذهن بیکارم!